در عصر فیس بوک و یوتیوب، برندسازی به یک چالش آزاردهنده تبدیل شده است. قرار نبود اوضاع اینگونه پیش برود. یک دهه پیش، اکثر شرکتها از ورود عصر طلایی جدید برندسازی خبر میدادند. آنها آژانس های خلاق و ارتشی از فناوران را استخدام کردند تا سایت تبلیغات برند مدرن را در سراسر جهان دیجیتال وارد کنند. ویروسی، وزوز، میم، چسبندگی، و فرم فاکتور زبان برندینگ شد. اما علیرغم همه غوغاها، چنین تلاش هایی بازده بسیار کمی داشته است.
استراتژی سایت تبلیغات برند مدرن
به عنوان یکی از ویژگیهای اصلی استراتژی سایت تبلیغات برند مدرن ، شرکتها بر روی محتوایی که اغلب نام تجاری نامیده میشود، شرطبندی کردند. تفکر به این صورت بود که رسانه های اجتماعی به شرکت شما اجازه می دهند تا از رسانه های سنتی جهش کرده و مستقیماً با مشتریان روابط برقرار کند
برای حل این معما، باید به یاد داشته باشیم که برندها زمانی موفق می شوند که در فرهنگ نفوذ کنند. و برندسازی مجموعه ای از تکنیک هایی است که برای ایجاد ارتباط فرهنگی طراحی شده اند. فنآوریهای دیجیتال نه تنها شبکههای اجتماعی جدید و قدرتمندی را ایجاد کردهاند، بلکه نحوه عملکرد فرهنگ را نیز بهطور چشمگیری تغییر دادهاند.
چرا محتوای مارک دار و حمایت های مالی کار می کردند؟
در حالی که مروجین اصرار دارند که محتوای برند یک چیز جدید داغ است، اما در واقع یادگاری از عصر رسانه های جمعی است که به عنوان یک مفهوم دیجیتال دوباره بسته بندی شده است. در روزهای اولیه آن دوران، شرکتها رویکردهایی را از سرگرمیهای محبوب قرض گرفتند تا برندهای خود را معروف کنند .از داستانگویی کوتاه، ترفندهای سینمایی، آهنگها و شخصیتهای همدل برای جلب نظر مخاطبان استفاده کردند.
این شکل اولیه از محتوای مارک دار به خوبی کار می کرد زیرا رسانه های سرگرمی انحصاری بودند، بنابراین رقابت فرهنگی محدود بود. شرکتهای بازاریابی مصرفکننده میتوانند با پرداخت هزینه برای قرار دادن برندهای خود در این عرصه فرهنگی کاملاً کنترلشده، راه خود را با سایت تبلیغات برند مدرن به شهرت بخرند.
علل توجه به سایت تبلیغات برند مدرن
1.ظهور جمعیت فرهنگی
از نظر تاریخی، نوآوری فرهنگی از حاشیههای جامعه سرچشمه میگیرد واز گروههای حاشیهای، جنبشهای اجتماعی و محافل هنری که هنجارها و قراردادهای جریان اصلی را به چالش میکشیدند. شرکت ها و رسانه های جمعی به عنوان واسطه عمل کردند و این ایده های جدید را در بازار انبوه منتشر کردند. اما شبکه های اجتماعی همه چیز را تغییر داده است.
رسانه های اجتماعی جوامعی را که زمانی از نظر جغرافیایی منزوی بودند به هم متصل می کند و سرعت و شدت همکاری را به شدت افزایش می دهد. اکنون که این جوامع زمانی دور افتاده به طور متراکم شبکه ای شده اند، نفوذ فرهنگی آنها مستقیم و اساسی شده است.
امروز شما یک جمعیت رو به رشد را در مورد هر موضوعی پیدا خواهید کرد: اسپرسو، نابودی رویای آمریکایی، رمان های ویکتوریایی، مبلمان هنری و صنایع دستی، آزادی خواهی، باربیکیو. در آن زمان، این خرده فرهنگها مجبور بودند به صورت فیزیکی جمع شوند. راههای بسیار محدودی برای برقراری ارتباط جمعی داشتند: مجلات و بعداً گروهها و ملاقاتهای اولیه.
3.جهان های هنری توربوشارژ
تولید سرگرمی های نوآورانه عامه پسند مستلزم یک شیوه سازماندهی متمایز است. چیزی که جامعه شناسان آن را دنیای هنر می نامند. در دنیای هنر، هنرمندان (موسیقیدانان، فیلمسازان، نویسندگان، طراحان، کاریکاتوریستها و غیره) در رقابت مشارکتی الهامگرفته گرد هم میآیند.آنها با هم کار میکنند، از یکدیگر یاد میگیرند، ایدهها را بازی میکنند، و یکدیگر را هل میدهند.
Crowdculture جهانهای هنری را توربوشارژ کرده است و تعداد شرکتکنندگان و سرعت و کیفیت تعامل آنها را به شدت افزایش داده است. دیگر نیازی نیست که بخشی از یک صحنه محلی باشید. دیگر نیازی نیست برای دریافت بودجه و توزیع فیلم کوتاه خود یک سال کار کنید. اکنون میلیونها کارآفرین فرهنگی زیرک به صورت آنلاین گرد هم میآیند تا هنر خود را تقویت کنند، ایدهها را تبادل کنند، محتوای خود را تنظیم کنند و برای تولید آثار موفق رقابت کنند.
4.فراتر از محتوای مارک دار
در حالی که شرکتها در دهه گذشته به محتوای برند اعتماد کردهاند، شواهد تجربی وحشیانه اکنون آنها را مجبور به تجدید نظر کرده است. در رتبه بندی یوتیوب یا اینستاگرام کانال ها بر اساس تعداد مشترکین، برندهای شرکتی به سختی ظاهر می شوند.
داستان با خرده فرهنگ های جوانان که حول بازی های ویدیویی شکل گرفته اند آغاز می شود. وقتی در شبکه های اجتماعی قرار گرفتند، تبدیل به یک نیرو شدند.
کمدی بازی تنها یکی از صدها ژانر جدیدی است که crowdculture ایجاد کرده است. این ژانرها هر شکاف سرگرمی قابل تصوری را در فرهنگ عامه پر می کنند، از توصیه های مد دخترانه گرفته تا غذاهای پرهزینه تا انتقادات ورزشی طرفداران.
یا Red Bull را در نظر بگیرید، که ستوده ترین داستان موفقیت محتوای مارک دار است. این مرکز به یک مرکز رسانه ای جدید برای تولید محتوای ورزشی شدید و جایگزین تبدیل شده است.
کوکاکولا یک داستان هشدار دهنده دیگر ارائه می دهد.مشکلی که شرکت ها با آن مواجه هستند ساختاری است نه خلاقانه. شرکتهای بزرگ تلاشهای بازاریابی خود را بهعنوان نقطهی مقابل دنیای هنر سازماندهی میکنند، چیزی که من آن را بوروکراسی برند نامیدهام.
5.بی واسطه بودن حامیان برند
ویژگیهای سرگرمی – مجریان، ورزشکاران، تیمهای ورزشی، فیلمها، برنامههای تلویزیونی و بازیهای ویدیویی- نیز در رسانههای اجتماعی بسیار محبوب هستند. در تمام پلتفرمهای بزرگ، فهرست معمولی از سلبریتیها را خواهید دید.این سلبریتی ها همگی در حال جمع آوری جامعه فوق العاده درگیر هستند که کارشناسان مدت هاست وعده داده اند. رسانه های اجتماعی آن را سایت تبلیغات برند مدرن اجرا کنند.
چگونه یک برند از افراد مشهور برای موفقیت استفاده می کند؟
کمپین اخیر Under Armour “من آنچه را که می خواهم خواهم کرد” نشان می دهد که چگونه می توان حمایت های مالی افراد مشهور و برندسازی فرهنگی را برای ایجاد محتوا با تاثیرگذاری ترکیب کرد.
رویکرد نایک، که در دهه 1970 راه اندازی شد و در دهه 1990 به کمال رسید. این بود که داستان ورزشکارانی را روایت کند که از طریق اراده محض بر موانع اجتماعی غلبه کردند. اما یک دهه پیش نایک ایدئولوژی رقابتی و ضعیف خود را رها کرد تا همه چیز را به محتوای مارک دار بپردازد. از ورزشکاران مشهور برای ساخت فیلم های ورزشی سرگرم کننده استفاده کند.
Under Armour در ورزش:
همچنین از نایک پیروی کرد که چگونه رقابتپذیری که به طور سنتی با مردانگی همراه است.به طور یکسان در مورد زنان اعمال میشود، و با پخش برنامههایی که ورزشکاران زن را به نمایش میگذارد. آخرین تلاش، «آنچه را که بخواهم خواهم کرد»، مرزهای جنسیتی را حتی فراتر برد و قراردادها را در عرصههایی که هنوز ایدهآلهای سنتی زنانگی حاکم است، به چالش کشیدند.
میستی کوپلند، ستاره باله – که در فقر و با یک والدین مجرد بزرگ شده است – یک رقصنده ورزشکار و عضلانی در حرفه ای است که زنان لاغر وایفیش را جشن می گیرد. Under Armor ویدیویی در مورد اینکه چگونه او از سختیها بالاتر رفت (صدا برگرفته از یک نامه رد است که میگوید بدن او برای باله کاملاً اشتباه است) او را در حال رقصیدن با یک سوتین و شلوار ورزشی مناسب نشان میدهد.
Under Armour به این دلیل در سایت تبلیغات برند مدرن موفق شد که با ایدئولوژی نوآوری کرد با استفاده از سلبریتی های زن برای فشار تحریک آمیز علیه هنجارهای جنسیتی. این شرکت بیانیههای خود را مستقیماً متوجه فرهنگهای جمعی میکرد که این هنجارها را داشتند، که طوفانی از بحث را به راه انداخت.
برندسازی فرهنگی در سایت تبلیغات برند مدرن
در حالی که ظهور فرهنگ جمعی تأثیر محتوای مارک دار و حمایت های مالی را کاهش می دهد. چرخ ها را برای رویکرد جایگزینی که من آن را برندسازی فرهنگی می نامم، چرب کرده است. پیشرفت چشمگیر زنجیره غذایی مکزیکی سریع و معمولی Chipotle از سال 2011 تا 2013 (قبل از شیوع اخیر بیماری های ناشی از غذا) قدرت این رویکرد را در ن سایت تبلیغات برند مدرن شان می دهد.
چیپوتل از فرصت فرهنگی عظیمی استفاده کرد که زمانی که جنبشهای زمانی حاشیهای که فرهنگ غذایی صنعتی مسلط آمریکا را به چالش میکشیدند، در رسانههای اجتماعی به نیرویی تبدیل شد که باید به آن حساب کرد.
5 اصل موفقیت chipotle
Chipotle با پیروی از این پنج اصل موفق شد:
1. ارتدکس فرهنگی را ترسیم کنید.
در برندسازی فرهنگی، برند یک ایدئولوژی نوآورانه را ترویج میکند که قراردادهای دستهبندی را نقض میکند. ابتدا باید مشخص کند که از کدام قراردادها باید جهش کرد چیزی که من آن را ارتدوکس فرهنگی می نامم. ایدئولوژی غذایی صنعتی آمریکا در اوایل قرن بیستم توسط شرکت های بازاریابی مواد غذایی ابداع شد. آمریکاییها به این باور رسیده بودند که از طریق اکتشافات علمی خیرهکننده و فرآیندهای استاندارد تولید، شرکتهای بزرگ تحت نظارت سازمان غذا و دارو، غذای سرشار، سالم و خوشمزه را تضمین میکنند.
2.موقعیت فرهنگی را بیابید.
با گذشت زمان، اختلالات در جامعه باعث می شود که یک ارتدکس قدرت خود را از دست بدهد. مصرفکنندگان شروع به جستجوی جایگزینها میکنند، که فرصتی را برای برندهای نوآور برای پیشبرد ایدئولوژی جدید در دستههای خود باز میکند.
3.چگونه برندسازی فرهنگی نمادها را میسازد
برندهای نمادین، مبتکران فرهنگی هستند آنها از قراردادهای دسته بندی خود جهش می کنند تا از ایدئولوژی های جدیدی که برای مشتریان معنادار هستند، حمایت کنند.
در نتیجه، آنها از وفاداری شدید مشتری و فروش و سود برتر لذت می برند و بارهای زیادی از پوشش رسانه ای رایگان به دست می آورند. در تجارت، دستاوردهای کمی بیشتر از ایجاد یک برند نمادین ارزشمند است. با این حال، دو مدل نام تجاری غالب برای انجام این کار طراحی نشده اند.
اولین مدل، برندسازی ذهنی ، مدلی است که شرکتها مدتهاست به آن اعتماد کردهاند. برند را به عنوان مجموعه ای از تداعی های روانشناختی (مزایا، احساسات، شخصیت) در نظر می گیرد. مدل دوم، نام تجاری هدف، در دهه گذشته محبوب شده است.
قبل از رسانههای اجتماعی، تأثیر این آثار در این بخش کوچک از جامعه قفل شده بود. درعوض، فرهنگهای جمعی انتقادات را به دست گرفتند و آنها را منفجر کردند و اضطراب غذایی صنعتی را به جریان اصلی سوق دادند. اخبار مربوط به هر مشکل عمده مرتبط با تولید مواد غذایی صنعتی – غذاهای فرآوری شده مملو از شکر، مواد نگهدارنده سرطان زا، rBGH در شیر، شسته شدن بیسفنول A از پلاستیک، تراریخته ها و غیره- با سرعت اینترنت شروع به پخش کردند.
4. فرهنگ جمعی را هدف قرار دهید.
رقبای ایدئولوژی غذایی صنعتی برای بیش از 40 سال در کمین بودند اما به راحتی به عنوان لودیت های دیوانه در سایت تبلیغات برند مدرن کنار گذاشته شدند. خردهفرهنگهای کوچک حول کشاورزی ارگانیک و دامهای مرتعی تکامل یافته بودند و در حاشیههای بازار در کشاورزی و بازارهای کشاورزان مورد حمایت جامعه زندگی میکردند. اما وقتی رسانههای اجتماعی شروع به کار کردند، گروهی تأثیرگذار و متنوع از خردهفرهنگهای همپوشانی، نوآوریهای غذایی را به شدت تحت فشار قرار دادند.
آنها شامل حامیان تغذیه تکاملی و رژیم های سرخپوشان، دامداران پایدار، نسل جدیدی از فعالان محیط زیست، باغبانان شهری و رستوران های مزرعه به میز بودند. بهطور خلاصه، جنبش فرهنگی گستردهای حول احیای غذاهای ماقبل صنعتی سازماندهی شده بود. چیپوتل به این دلیل موفق شد که وارد این جمعیت شد و هدف آن را به عهده گرفت.
5.ایدئولوژی جدید را منتشر کنید.
چیپوتل با دو فیلم ایدئولوژی غذایی ماقبل صنعتی را تبلیغ کرد. در سال 2011 این شرکت یک فیلم انیمیشنی با فیگورهای چوبی ساده را به نام Back to the Start راه اندازی کرد. در آن، یک مزرعه قدیمی به تقلیدی از یک مزرعه صنعتی بیش از حد منطقی تبدیل میشود. خوکها درون یک انبار بتنی با هم قرار میگیرند، سپس وارد یک خط مونتاژ میشوند که در آنجا مواد شیمیایی به آنها تزریق میشود که آنها را چاق میکند. به مکعب ها فشرده شده و در یک ناوگان نیمه قرار می گیرند. کشاورز توسط این دگرگونی تسخیر شده است و تصمیم می گیرد مزرعه خود را به نسخه اصلی شبانی خود تبدیل کند.
فیلم دوم، The Scarecrow، یک شرکت غذایی صنعتی را تقلید کرد که محصولات خود را با استفاده از تصاویر طبیعی مزرعه برندسازی می کرد. این شرکت در واقع کارخانه ای است که در آن به حیوانات دارو تزریق می شود و با آنها رفتار غیرانسانی صورت می گیرد. این غذا غذاهای از پیش آماده شده با مهر “100% گوشت گاو” را تهیه می کند که بچه ها، غافل از روند واقعی، مشتاقانه آن را می بلعند. مترسکی که در کارخانه کار می کند از آنچه می بیند افسرده می شود تا اینکه ایده ای به ذهنش می رسد. او دستهای از محصولات را از باغش برمیدارد، آن را به شهر میبرد، و یک تاکوریای کوچک باز میکند – فکسی از یک چیپوتل.
این فیلمها با خرید رسانهای کوچک عرضه شدند و سپس در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی پخش شدند. هر دو بسیار تأثیرگذار بودند، دهها میلیون نفر آنها را تماشا کردند، بازدیدهای رسانهای بزرگی ایجاد کردند و به فروش چشمگیر و سودآوری کمک کردند. هر کدام برنده جایزه بزرگ جشنواره تبلیغاتی کن شدند.
6. نوآوری مستمر، با استفاده از نقطه عطف فرهنگی.
یک نام تجاری در سایت تبلیغات برند مدرن می تواند ارتباط فرهنگی خود را با بازی کردن موضوعات جذاب یا بحث برانگیز که بر گفتمان رسانه ای مربوط به یک ایدئولوژی تسلط دارند، حفظ کند. این همان کاری است که بن و جری در دفاع از فلسفه تجاری پایدار خود به خوبی انجام داد. این شرکت از معرفی محصولات جدید استفاده کرد تا بازیگوشانه با دولت ریگان در مورد مسائل به موقع مانند سلاح های هسته ای، تخریب جنگل های بارانی و جنگ با مواد مخدر مبارزه کند.
برای پیشرفت، Chipotle باید همچنان در مورد مسائل نقطه عطف با محصولات و بیانیه ها رهبری کند. این شرکت در این زمینه کمتر موفق بوده است. مجموعهای از Hulu را دنبال کرد که تأثیر کمی در رسانههای اجتماعی داشت، زیرا بهجای نشان دادن نقاط داغ جدید، صرفاً فیلمهای قبلی را تقلید میکرد.
سپس Chipotle به سراغ موضوع جدیدی رفت و از مواد غذایی بدون GMO حمایت کرد. گذشته از این واقعیت که این ادعا اعتبار آن را به چالش میکشد .همچنان گوشت تغذیه شده با غلات GMO و نوشیدنیهای غیرالکلی ساخته شده با شیرینکنندههای GMO را میفروخت GMO نقطه اشتعال نسبتاً ضعیفی بود. موضوعی بحث برانگیز فقط در میان فعالترین مصرفکنندگان و قبلاً تبلیغ شده بود.
البته پیشروی با ایدئولوژی در بازار انبوه می تواند شمشیر دولبه باشد. نام تجاری باید پیاده روی کند وگرنه فراخوانی می شود. Chipotle یک تجارت بزرگ و رو به رشد است که دارای فرآیندهای صنعتی زیادی است، نه یک تاکوریای کوچک از مزرعه به میز.
7.رقابت برای Crowdcultures
برای برندسازی موثر با رسانه های اجتماعی، شرکت ها باید فرهنگ های جمعی را در سایت تبلیغات برند مدرن هدف قرار دهند. امروزه، بیشتر برندها به دنبال ارتباط، به دنبال روندها هستند. اما این یک رویکرد کالایی برای برندسازی است. صدها شرکت دقیقاً همان کار را با همان لیست عمومی از روندها انجام می دهند. جای تعجب نیست که مصرف کنندگان به آن توجه نمی کنند. با هدف قرار دادن ایدئولوژیهای بدیع که از میان فرهنگهای جمعی سرازیر میشوند، برندها میتوانند دیدگاهی را مطرح کنند که در محیط رسانهای مملو از جمعیت برجسته است.
دسته مراقبت شخصی را در نظر بگیرید. سه برند – Dove، Axe، و Old Spice – علاقه و شناسایی فوقالعادهای برای مصرفکنندگان در یک دسته تاریخی کم درگیر ایجاد کردهاند، دستهای که هرگز انتظار جلب توجه در رسانههای اجتماعی را ندارید. آنها با حمایت از ایدئولوژی های جنسیتی متمایز که حول آن فرهنگ های جمعی شکل گرفته بود، موفق شدند.
8. برجسته شدن از طریق هدف قرار دادن ایدئولوژی های جدید
با هدف قرار دادن ایدئولوژی های جدید از فرهنگ های جمعی، برندها می توانند برجسته شوند.
برای درک عمیق دو مثال زیر را توضیح میدهیم:
Dove جمعیت مثبت بدن را رهبری می کند. موضع تهاجمی Axe فرصت مناسبی را برای یک برند دیگر ایجاد کرد تا از جنبه فمینیستی این “جنگ جنسیتی” دفاع کند. Dove یک برند پیش پا افتاده و قدیمی در دسته ای بود که در آن بازاریابی معمولاً از کتهای روندهای زیبایی که توسط خانه های مد و رسانه ها تنظیم شده بود استفاده می کرد.
در دهه 2000 ایده آل بدن زن به حد افراط مضحک کشیده شد. انتقادات فمینیستی در مورد استفاده از مدل های گرسنه سایز 0 در رسانه های سنتی و اجتماعی منتشر شد. به جای ارائه یک آرزو، بازاریابی زیبایی برای بسیاری از زنان غیرقابل دسترس و بیگانه شده بود.
Old Spice به جمع هیپسترها ضربه می زند. نبرد ایدئولوژیک بین دیدگاه تنومند و فمینیسم مثبت بدن، یک فرصت فرهنگی دیگر را در بازار مراقبت شخصی دست نخورده باقی گذاشت. در دهه 2000، یک ایدئولوژی جدید “هیپستر” در خرده فرهنگ های شهری به وجود آمد تا پیچیدگی را در میان بزرگسالان جوان جهان وطنی تعریف کند. آنها آرمان بوهمی تاریخی را با ذوق اما با کنایه خودارجاعی پذیرفتند.
این دو برند در رسانههای اجتماعی نفوذ کردند زیرا از برندسازی فرهنگی در سایت تبلیغات برند مدرن استفاده کردند .ا
نتیجه گیری در خصوص سایت تبلیغات برند مدرن
یک دهه بعد، شرکتها هنوز در تلاشند تا مدلی از برندسازی ارائه دهند که در دنیای پر هرج و مرج رسانههای اجتماعی کار کند. به نظر میرسد پلتفرمهای بزرگ – فیسبوک و یوتیوب و اینستاگرام – این کار را انجام میدهند، در حالی که اکثریت قریب به اتفاق برندها علیرغم سرمایهگذاری میلیاردها، بیاعتنا هستند. شرکتها باید تمرکز خود را از خود پلتفرمها و به سمت منبع واقعی قدرت دیجیتال یعنی فرهنگهای جمعی تغییر دهند. آنها بیش از هر زمان دیگری فرصت هایی را برای برندها ایجاد می کنند نه با یک استراتژی یوتیوب، بلکه با محصولات و ارتباطاتی که به جنبش مواد غذایی ماقبل صنعتی صحبت می کرد، موفق شد. شرکت ها می توانند بار دیگر با برندسازی فرهنگی در نبرد برای ارتباط فرهنگی پیروز شوند.
برندها زمانی موفق می شوند که در فرهنگ نفوذ کنند. و برندسازی مجموعه ای از تکنیک هایی است که برای ایجاد ارتباط فرهنگی طراحی شده اند. فنآوریهای دیجیتال نه تنها شبکههای اجتماعی جدید و قدرتمندی را ایجاد کردهاند، بلکه نحوه عملکرد فرهنگ را نیز بهطور چشمگیری تغییر دادهاند
برندهای نمادین، مبتکران فرهنگی هستند. آنها از قراردادهای دسته بندی خود جهش می کنند تا از ایدئولوژی های جدیدی که برای مشتریان معنادار هستند، حمایت کنند.
یک نام تجاری در سایت تبلیغات برند مدرن می تواند ارتباط فرهنگی خود را با بازی کردن موضوعات جذاب یا بحث برانگیز که بر گفتمان رسانه ای مربوط به یک ایدئولوژی تسلط دارند، حفظ کند. این همان کاری است که بن و جری در دفاع از فلسفه تجاری پایدار خود به خوبی انجام داد